چند روز دیگر از این جریان گذشت .
یک روز حوالی ظهر بود ، که بچه ها گفتند بیاید ، تیرازندازی کنید که یک نفر ( اشاره به او و خصوصیاتش می کردند ) در حال فرار به سمت عراقی ها است !
تا بچه ها آماده شدند
که به سمت او تیراندازی کنند ، او موفق شد از مسیری که از سنگر کمین می گذشت ، به سمت عراقی فرار کند !
فرار او مشکلات زیادی برای ما داشت !
مشکل اول این بود که : حجم آتش دشمن هم زیاد تر ، هم دقیق تر شده بود . قبل از فرار او ، بیشتر حجم آتش دشمن در خاکریز پشت سرمان بود ولی با گرا دادن دقیق او ، آتش دشمن دقیقاً برروی خاکریز محل استقرار ما ریخته می شد !
و مشکلات بعدی نیز این بود که :
در ساعاتی که مخصوص نماز خواندن وتقسیم غذا بود ، حجم آتش دشمن نیز بسیار زیادتر می شد !
راوی : محسن بازرگان