|
دیدگاه اسلام درباره جنگ و دفاع
اسلام دین منطق و استدلال است. بشر را به
صلح وصفا تعاون و برادری دعوت میکند و با هر گونه عامل تفرقه افکنی و
جداسازی انسانها مبارزه میکند و همه انسانها را از یک مبدأ و اعضای یک
پیکر میداند. در این زمینه آیات بسیاری در قرآن کریم به چشم میخورد که
اکنون به چند نمونه آن اشاره میکنیم:
در سوره انبیاء میفرماید: « و ای رسول ما تو را نفرستادیم مگر آنکه رحمت برا ی عالمیان باشی.»
در جای دیگر میفرماید: « خدا هر کس را که از پی رضا و خشنودی او راه سلامت پوید بدان کتاب هدایت کند.»
و نیز میفرماید: « همانا خدا (خلق را ) به عدل و احسان فرمان میدهد و به بذل و بخشش به خویشاوندان امر میکند واز کارهای زشت و ظلم نهی میکند.»
و در سوره نساء فرموده است : « ای مردم، بترسید از پروردگار خود آن خدایی که همهشما را از یک تن آفرید و هم از آن جفت او را خلق کرد.»
بنابراین، در آیات یاد شده پروردگار متعال
عوامل اصلی و اساسی وحدت و اتفاق را متذکر میشود که خالق انسانها یکی است و
مبدأ هستی نیز یکتاست، و انسانها را از پیکر واحد آفریده، و نظام واحدی بر
کل جهان حاکم است، و عوامل اصلی و واقعی وحدت و یگانگی انسانها نیز همین
است، نه آن عوامل خیالی و عرضی که بشر در مخیّله خود میبافد از قبیل وطن و
ملیت و نژاد و غیره؛ و انسان را بر مبنای مفاهیم جوهری و اصیل به زندگی
توأم با صلح و سلامتی و امنیت دعوت میکند.
همچنین انسانها را به اطاعت از مقررات الهی، که متضمن برنامه صحیح تربیت
بشر و دستورالعمل جامع زندگی است، فرا میخواند.و آیین الهی را موافق با
فطرت انسان بشمار میآورد.اسلام هرگز یک نظام نظری خشک نبوده، بلکه با
واقعیات انطباق و هماهنگی دارد و برای نظام هستی، بویژه آفرینش انسان
انگیزه و فلسفه بیان میکند؛ میفرمایدآیا اندیشه نمیکنند که خداوند برای
انسان آسمان و زمین را مسخره کرده، هر چه در کرهخاکی هست برا ی
استفادهحیاتی شما آفریدهایم.و برای راهنمایی و رسیدن به کمال نهایی ناموس
تکوینی و قوانین تشریعی و تربیتی فراهم ساخته ، و همزمان با این برنامهها
به انسانها اخطار نموده که افرادی طغیانگر برای سد راه حق و به تباهی
کشیدن حیات بشر دست به فساد زده، ایجاد اختلاف میکنند، اینها کسانی هستند
که خود را بینیاز تصور میکنند و به غرور و برتریجویی و تکبر دچارند،
اینها برای دستیابی به اهداف شوم خود با حیله و نیرنگ انسانها را به اسارت و
اطاعت خود درآورده و ادعای صلاحیت قیومیّت و ربوبیت بر آنها را دارند ، و
هشدار میدهند که انسان آن هنگام که خود را بینیاز از هر چیز تصور
میکند، راه طغیان و فساد را میجوید و به هر جرمی دست میزند.تا آنجاکه در
مقابل مبدأ هستی و فرستادگان او قد علم کرده اعلان بینیازی از خدا و آیین
الهی میکنند.
بر این پایه، همیشه آن گروه از انسانها که مجرم و فریبکارند و شیطنت
میورزند و به حقوق و حدود انسانها تجاوز میکنند و به دشمنی با پیامبران
قیام مینمایند و با هیچ منطق و دلیلی هدایت نمیشوند، در چنین مواردی است
که جنگ و پیکار از نظر اسلام ضرورت پیدا میکند و فرمان جهاد صادر میگردد،
تا زورگویان مجرم و شیطان صفتانی که زندگی بشر را به بازی میگرفتهاند و
به خونریزی و پایمال کردن حقوق ناتوانان و سلطه بر آنها اقدام مینمایند را
به عقب راند؛ و در حقیقت اسلام برای حفظ ناموس بشریت از اضمحلال و انحطاط،
جنگ و مبارزه را در پیش میگیرد و مردم را به میدان رزم و قتال بسیج
میکند، تا تجاوزگران به حقوق و آزادی، انسانها را سر جای خود بنشانند، و
آن را مبارزه در راه خدا (احیای دین و آیین الهی ) به شما رمیآورد؛
مبارزهای که عدالت و انصاف را د ربین مردم زنده میگرداند و راه سعادت و
خوشبختی و آرمانهای والای انسانی را در زندگی هموار و آسان میسازد. و به
علاوه اسلام از این نظر جنگ را در چارچوب قانون روا میدارد که به تقلیل
صدمات جنگی و کاهش آسیبها و لطمات آن پرداخته، و اجازه نمیدهد جنگجویان
مردم را از هر طرف در کوران آتشی سوزان قرار دهند، یا شکم زنان باردار را
شکافند و بر پیرو جوان یا طفل شیر خوار ترحمی نیاورند، و آب و هوا را مسموم
کنند، همانند جنگی که مدعیان تمدن و طرفداران حقوق بشر لحظه به لحظه ناقوس
غم انگیزش را به صدا در میآورند و دنیا را به صورت کشتی طوفان زدهای
میسازند. آری، این جنگی است بر اساس تمدن و پیشرفت علمی قرن حاضر که فاقد
هر گونه فلسفه صحیح و بدور از ارزشهای والای انسانی است. اما تمدن و فرهنگی
که خداوند برای سعادت انسانها ارزانی داشته، جنگ را فقط در صورتی تجویز
میکند که تمامی راههای دیگر مسدود باشد.
بنابراین، اسلام جنگ را به عنوان وسیلهای برا ی استقرار صلح و آرامش و
اصلاح واقعی زندگی انسانها به وسیلهآیین الهی پذیرفته است، و نیز به عنوان
« فی سبیل الله» و برقراری حکومت الله مقرر و
مورد تأکید قرار داده است، نه برای حاکمیت قومی یا نژادی، و نه برای
استثمار و یغماگری د رجهت منافع فردی یا طبقاتی، بلکه برای نفی هرگونه سلطه
غیرالهی بر انسانها. اکنون این سئوال مطرح میشود که آیا مفاد آیه
شریفة« لا اِکْراهَ فی الدِّین» با آیاتی
که فرمان جهاد را در بر دارند تناقض ندارد؟ از مطالب گذشته پاسخ این سئوال
روشن است، زیرا خاطرنشان ساختیم که اسلام جنگ طلب نیست و اینکه جهاد را از
جملهوظایف حتمی قرار داده به خاطر عواملی است که جنگ را تحمیل مینماید
و به همین خاطر جنگ و جهاد را برای تحقق اهدافی لازم شمرده است:
اسلام به خاطر آزادی عقیده پیروانش، و تأمین امنیت اعتقادی و اعتصادی و
جانی آنان، در مقابل فتنه و آزار و اذیت دشمنان، جهاد را بر پیروانش واجب
کرده، زیرا اسلام فتنه را، که عبارت از فشار و اذیت و تضعیف روحیه مسلمانان
میباشد،بالاتر از قتل محسوب نموده است.
در حالی که مسلمان برای حفظ مال و جان و ناموس خود مجاز و موظف به دفاع
است، به طریق اولی مصمم به دفاع از عقیده و دینش خواهد بود، زیرا عفیده و
دین با اصل حیات و کل هستی او پیوند دارد، بلکه بر اصل حیاتش برتری دارد. و
علاوه بر این، در جنگ و قتال انسان یک حیات و زندگی را از دست میدهد و
حیات برتر و توأم با سعادت جاودانه را کسب میکند. ولی در فتنه که با تعذیب
و انواع شکنجهها آمیخته است وقتی عقیده را از دست داد هر دو حیات یعنی
حیات دنیا و آخرت را باهم از دست خواهد داد.
این نکته نیز روشن است که مسلمانان از آغاز دعوت اسلام با انواع فتنهها،
اذیتها و قتلهای فجیع از سوی دشمنان مواجه گردیدهاند، که تا امروز ادامه
دارد و نمونههایی از آن را د رقرنهای اخیر در اندلس و فلسطین و جاهای دیگر
میتوان نام برد، به طوری که هماکنون در تمام نقاط زمین،مسلمانان مورد
تهاجم دشمنان قرار گرفته و انواع و اقسام فتنهها در جدا کردن آنها از
اسلام به کار میرود.
در چنین مواردی است که اسلام جهاد و جنگ تدافعی را الزامی دانسته تا محیط
پیروان خود را از فتنه و سلطه دشمنان آزاد سازد و امنیت و آزادی به معنی
واقعی برقرار گردد.
اسلام پس از آزاد سازی محیط خود از دشمنان و برقراری امنیت به منظور نشر
دعوتش و رساندن آن به گوش جهانیان و برای رفع هرگونه مانعی که دشمنان فراهم
میسازند جنگ را ضروری دانسته است،زیرا آزادی، حق فطری هر انسان است، و
اسلام عالیترین نظام و کاملترین برنامه زندگی را مطابق فطرت انسان با
تفسیر صحیح و منطقی از جهان هستی و زندگی انسان و فلسفه حیات و آفرینش بشر
به جهان بشریت ارائه میدهد و میخواهد این نظام کامل و متعالی را که
تضمین کننده سعادت جاودانهبشر است و از جانب خالق انسان تفضّل و ارزانی
شده، به تمام انسانها ابلاغ و اهدا نماید.
و بیتردید موانعی از ناحیهدشمنان دین و بشریت در سراسر جهان،که بر
موقعیت پوشالی خود احساس خطر میکنند، به وجود میآید، که با انواع مکر و
حیله و ایجاد فتنه و تردید در اذهان انسانها و پیروان دربند خود، از نشر
دعوت اسلام جلوگیری به عمل آورند.در سورهاعراف درباره مأموریت جهانی
پیامبر عظیمالشأن اسلام میفرماید: « (ای رسول ما) به خلق بگو که من بدون
استثنا بر همهجنس بشر رسول خدایم. خدایی که آسمان و زمین همه ملک اوست.»
بنابراین، مأموریت پیامبر اکرم (ص) ابلاغ و نشر دعوت جهانی است، و لذا
برای برطرف نمودن موانعغ در این مورد نیز اسلام جهاد را لازم دانسته تا
برای تأمین آزادی دعوت خود و از میان برداشتن نظامهای طغیانگر فتنه انگیز،
گامهای لازم برداشته شود، که این نوع مبارزه نیز در تاریخ دعوت همه
پیامبران و رسولان الهی سابقه داشته است.
علاوه بر این، اسلام برای تحقق بخشیدن به نظام الهی خود و تنفیذ و اجرای
قوانین و برنامههای زندگی انسان جهاد را روا میداند، تا حاکمیت خدا د
رجوامع بشری برقرار و تثبیت کند و دستگاه جبّاران و نظام طاغوتیان را – که
بر اساس حاکمیت و ربوبیت انسان بر انسان استوار است، از میان بردارد و پس
از برقراری نظام اسلامی مردم را آزاد بگذارد. که ضمن اطاعت از مقررات
اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی،در زندگی فردی خود بر مبنای عقیدهای که به آن
معتقدند رفتار نمایند و هرگز گرایش به اسلام به آنان تحمیل نشود. قرآن
کریم در این باره میفرماید: « و بگو دین حق همان است که از جانب پروردگار
شما آمد، پس هر که میخواهد ایمان آورد و هرکه میخواهد کافرشود.»
بنابراین اسلام پس از پیکا رو جهاد و برقراری حاکمیت الله، هر فردی را که
بخواهد در حوزه حکومت و نظام اسلامی زیست کند و درهمه شئون اجتماعی تابع
مقررات اسلام باشد، تحت حمایت خود قرار میدهد، از آزادی عقیده و حقوق آنان
دفاع میکند، و احترام آنها را محفوظ میدارد، و خلاصه باید گفت که جهاد و
شمشیر برای تحمیل گرایش به اسلام تشریع نشده،بلکه تنها هدف آن تحقق نظام و
حاکمیت الهی است تا در سایهآن امنیت و آزادی و حقوق بشر تأمین گردد و
گروههای گوناگون – صرف نظر از اختلاف عقایدشان – د رپرتو رحمت الهی زندگی
مسالمتآمیز داشته باشند.
در برنامههایی که پیامبر اکرم (ص) برای زمامداران وقت ارسال میفرمود
همین مطلب ابلاغ میشد، و در جنگ مسلمانان با ایران نیز وقتی فرمانده لشکر
ایران به امر شاه از فرماندهان سپاه علت و فلسفهحمله و جنگ با ایران را
سئوال کرد همین پاسخ را دادندکه، ما به فرمان خدا و رسولش آمدهایم تا بنده
های خدا را از اسارت بندگان زورگو رها سازیم و به عبادت خداوند و اطاعت از
اسلام ارشاد کنیم، ما برای توسعه طلبی یا سلطه جویی خود لشکر کشی
نکردهایم .
پس نتیجه میگیریم که میان مفاد آیهکریمه « لا اِکْراهَ فی الدِّینْ » و آیه مبارکه « وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعتُمْ مِن قُوَّهٍ» یا آیه شریفه « وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَهً » ، هیچ گونه منافات یا تناقضی نیست.
آغاز و استمرار جنگ و فتنه همواره از سوی دشمنان اسلام بوده است
از مطالب گذشته این واقعیت دوشن شد که اسلام برای آزادی جهانیان از بوغ
سلطه زورگویان، و نجات انسانها از عبودیت غیرالله آمده، تا رابطه فطری و
طبیعی انسان را با خالقش در حد اعلا تقویت و استحکام بخشد،و از خضوع بشر
در برابر هر نظام موهوم و ساختگی – که جز تباهی و اسارت در بر ندارد-
جلوگیری کند، انسان را به تسلیم در مقابل خالق جهان – که همه هستی در برابر
ذات اقدس او خاضع و خاشعند – دعوت نماید. و به همین لحاظ است که گسترش
اسلام ذاتاً موجب خشم و رعب استثمارگران سلطه جو و مستکبران صاحب زور و زر
شده تا بدانجا که صرف نام و کیان اسلام دشمنانش را میترشاند و میآزارد،
زیرا منطق متین و جاذبه نیرومندش که مطابق فطرت انسان است به حدی است که
آنان را به وحشت میاندازد. از این رو هرگز جباران و زورگویان را با اسلام
الفت و مودتی متصور نیست و همیشه در کمین فتنهانگیزی بر علیه اسلام و
مسلمانان بوده و هستند. قرآن در این باره میفرماید:
« و کافران پیوسته با شما مسلمانان نبرد میکنند تا آنکه اگر بتوانند –
شما را از دین خود برگردانند.» و در جای دیگر میفرماید: « بسیاری از اهل
کتاب آرزو و میل آن دارند که شما را از ایمانتان به کفر برگردانند به سبب
حسدی که بر ایمان شما برند.»
و نیز فرموده است: « و هرگز یهود و نصاری از تو راضی و خشنود نخواهند شد
مگر آنکه پیروی از آیین آنها کنی.» پس، علت اساسی دشمنی کافران و اهل کتاب
همان عداوت و کینهای است که به اسلام و مسلمین دارند، و این مسئله مطرح
نیست که برهان حقانیت اسلام آنان را قانع نساخته چه اگر مسلمانان حتی نهایت
مهر و دوستی را به آنان ابراز کنند باز هم راضی نخواهند شد مگر اینکه پیرو
ملت و آیین و نظام و فرهنگ آنها باشند. این است اصل و پایه بغض و کینهای
که در هر زمان و مکان نسبت به اسلام نمایان گردیده است، و بر همین اساس
است که یهود و نصاری بر ضد اسلام و مسلمین یورش و هجوم میآورند و با وجود
اختلاف بین نصاری و یهود و حتی اختلاف بین فرق گوناگون آنان و نزاع آنها با
ملتهای ضد دین و ملحد، همواره د رهدف مشترک یعنی بسیج نیروهای ملحد و فاسد
بر علیه امت اسلام، اتفاق و اتحاد داشتهاند.
آنان در ضدیت و مبارزه با امت اسلام همیشه همرنگ و همروش نبوده، بلکه با نیرنگها و توطئههای گوناگون برخورد نمودهاند.
دشمنان اسلام در اوایل ظهور اسلام حماسههای مسلمانان را در راه دین و
عقیده تحت لوای توحید مشاهده و درک نمودند که قدرت مقاومت در برابر
انسانهای مؤمن و حقجو را ندارند، لذا تغییر روش دادند به طوری که در جنگها و
حملاتی که در قرون اخیر بر علیه مسلمانان به راه انداختند آن را از صورت
جنگ با عقیده و آیین اسلام خارج کردند، و این فقط به خاطر ترس و وحشت آنان
از هیجان مذهبی مسلمین بود و بالأخره جنگ و کینه توزی خود را در زیر چتر
عوامفریبانه مسائل سیاسی و اقتصادی اعمال نمودند. هم اکنون نیز دشمنان امت
اسلامی، از صهیونیست جهانی تا امپریالیسم و کمونیسم بینالمللی، دست به
دست هم داده تا نیروی قدرتمند عقیده و ایمان را از مسلمین سلب کنند، و
چنانچه – خدایی ناکرده- نیرنگ آنان مؤثر افتد و مسلمین بپندارند که جنگ و
دشمنی آنان با اسلام نیست، خود را باید ملامت کنند که از اخطارهای مکرر
قرآن درباره دشمنان اسلام روی برتافتهاند و یا حداقل از یاد بردهاند.
بنابراین با نگرش به تاریخ نتیجهگیری میشود عاملی که احزاب را بر علیه
دولت نوپای مسلمین در مدینه شورانید و دستههای جعل احادیث د رسنّت و سیره و
تاریخ اسلام را سرپرستی میکرد از یهود بود، و نیز عوامل پشت پرده، که
فریادهای ملل اروپا را بر علیه دولت عثمانی رهبری میکرد و به
تجزیهسرزمینهای اسلامی انجامید، باز هم از یهودیان بود. قدر مسلم دشمنی
یهود با اسلام در طول تارخ بینظیر بوده و قابل انکار نیست، و نیز جنگ
صلیبی که دو قرن ادامه یافت و امروز ضدیتش با اسلام بُعد جهانی یافته گواه
این مدعاست.
البته، این خصلت پلید یهود در ستیز با حق و دین الهی و ایجاد فتنه و به
فساد کشیدن جوامع بشری فقط در برابر اسلام نبوده، بلکه این جماعت عنود با
تمام انبیای الهی و شرایع آنان به مقابله و دشمنی برخاستند و جنگ و فتنه
برپا کردند، و بسیاری از پیغمبران بنی اسرائیل را هم کشتند. اینان از همان
بدو ظهور موسی(ع) با آن همه آیات و براهین آسمانی از حق سرباز زدند و لجاجت
ورزیدند، که قرآن کریم سرگذشت دشمنی این نسل لجوج را بخوبی بیان فرموده و
خصلت ضد انسانی آنان را به جهانیان معرفی کرده و خطر آنان را گوشزد قرموده
است، و به همین دلیل یهودیان بارها دست به تحریف قرآن زدند، ولی طرفی
نبستند.
بنابراین، موقعیت اسلام و مسلمین همواره مورد تهدید وخطر بالقوه و بالفعل
بوده و چارهای جز آمادگی کامل برای جهاد و دفاع نخواهد بود، و بی گمان د
ربرابر جبههمسلح شر، جبهه خیر هم باید مسلح شود، در غیر این صورت راهی جز
ذلت و انتحار نخواهد بود که آن هم شایستهمقام اهل ایمان نیست. پس،باید
مؤمنین از مال و جان خود برای دفاع از حریم اسلام و مسلمین دریغ نورزند،
همان طوری که خدا از آنان خواسته:« اِنَّ اللهَ اشْتَری مِنَ الْمُومِنینَ انْفُسَهُمْ وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُم الجَنَّه. »
جهاد برنامه مشترک انبیاء الهی
دین خدا طی اعصار و قرون یکی بوده، و تمام پیغمبران مأمور ابلاغ برنامه
مشترکی به مردم بودهاند. اسلام که دین خاتمالانبیا(ص) است مرحلهنهایی
همین برنامههاست، که همگام بااحتناجات نهایی مردم در زندگی مادی و معنوی
طرح گردیده است و هرگز کوچکترین منافاتی با اصول و مبانی ادیان قبل از خود
ندارد. قرآن کریم در این باره میفرماید: بگو
ای پیغمبر محققاً مرا خدا به راه راست هدایت کرده است. به دین استوار و
آیین پاک ابراهیم،که وجودش از لوث شرک و عقاید باطل مشرکان منزه بود.اسلام
تمام اصول ادیان گذشته را مبنای رسالت خویش قرار داده و برای بشریت راه
آرامش و امنیت را هموار ساخته است. مبانی اسلام عهدهدار حفظ جهان از
لغزشها و کژیها در جهت تحقق زیست مسالمتآمیز جوامع انسانی است که نهایتاً
هدف آفرینش را تأمین میکند.
از دیدگاه اسلام خدا انسان را نیافریده تا توانمندان خون ناتوانان را
بریزند و آنان را تحت سلطه و ستم خود از حقوق انسانی محروم سازند،بلکه
آفرینش انسان به این منظور بوده که تمام نیرها و اندیشهها و تدبیرها و
امکانات تولید و بهرهبرداری از مواهب طبیعت، همه و همه در راه تأمین سعادت
جاودانهبشر مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین،محبت و اخوت و تعاون یکی
از برنامههای اصلی اسلام میباشد، و به مردم میآموزد که روابط انسانها بر
اساس پیوند فطری و طبیعی استوار است ونیز انسانها را به عدالت فرا
میخواند تا هر فردی قادر باشد وظایف خود را انجام دهد و نقش ویژهاش را در
بالا بردن سطح زندگی ایفا نماید،و از این روست که مردم را اکیداً از
تجاوز کاری و دشمنی بر حذر میدارد و میفرماید: « و باید شما در نیکوکاری و
بقوا به یکدیگر کمک کنید و نه بر گناه و ستمکاری.» پروردگار اجازه نمیدهد
که نعمتهایش در راه ویرانی آبادانیها و نابودی انسانها مصرف گردد، و به
همین ملاحظات از نظر اسلام جنگ داروی مؤثری برای زدودن انگاهای زورگو و
طغیانگران مفسد و مستکبر از زندگی بشر است، و لذا پیروان اسلام باید همگی
لشگریان مصلح خدا باشند. خداوند در این باره میفرماید: « همانا ما
پیامبران خود را با ادلّه و معجزات ( به خلق ) فرستادیم، برایشان کتاب و
میزان و عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند و آهن ( و دیگر
فلزات) را که در آن هم سختی و کارزار و نیز منافع بسیار بر مردم است برای
حفظ عدالت آفریدیم، تا معلوم شود که چه کسی با ایمان قلبی خدا و رسولان خدا
را یاری خواهد کرد( هرچند ) که خدا قوی و مقتدر( و از همه چیز بینیاز
است.)
و باز در جای دیگر میفرماید: « و با کافران نبرد کنید تا فتنه و تباهی
از روی زمین برطرف شود و همه را آیین دین خدا باشد واگر از فتنه و نبرد دست
کشیدند( با آنها عدالت کنید ) که ستم جز بر ستمکاران روا نیست.»
و نیز فرموده است: « اهل ایمان در راه خدا، و کافران در راه شیطان نبرد
میکنند، پس شما مؤمنان با دوستان شیطان نبرد کنید ( و از آنها به هیچ وجه
بیم و اندیشه نکنید ) که مکر و سیاست شیطان بسیار سست و ضعیف است. »
مبارزه اسلام با عوامل فساد اجتماعی
تعلیمات اساسی اسلام بیشتر بر محور عوامل اصلاح اجتماعی و ایجاد شرایط
آرامش در زندگی دور میزند. قرآن کریم در آغاز سورهمبارکه نساء، تنظیم
خانواده را بر پایه اصول فطری و اسلامی،از عوامل مؤثر تأمین آرامش محسوب و
آنگاه دستور اطلاح داخلی جامعه را با زدودن عناصر نفاق و شقاق بیان
میدارد و سپس به مبانی اصلاح جوامع بشری و از میان بردن عوامل کفر و فساد
میپردازد و سه عامل خطر را، که سایه شوم آن ویرانگر حیات بشر و
نابودکننده صلح و امنیت است، دقیقاً مورد بحث و تحلیل قرار میدهد و برای
پیشگیری از تأثیر آن و تأمین آسایش و سعادت بشر دستورات لازم را ارائه
میفرماید.
در اینجا به تناسب مطلب و عامل اساسی فساد یعنی کفر و نفاق میپردازیم،که
دربارهعامل اول در بخشهای گذشته نیز مطالبی بیان شد،و اکنون به ذکر آیات
مربوط به جهاد با نفاق و منافقین میپردازیم. در قرآن کریم آیات بیشماری
در نکوهش نفاق و منافقین آمده، و چهرههای گوناگون آنان را برملا شاخته،و
این گروه را به عنوان خطرناکترین دشمن قلمداد نموده است، و عذابی سختتر
از عذاب کافران برای آنان مقرر و بیش از کفار – که دشمنان آشکارند – به
بیان لزوم جنگ و مبارزه با آنان پرداخته است.
آیات مبارکه قرآن از صفات پلید منافقین پرده برداشته، آنها را به دورویی
و کارشکنی و مکر، خدعه و فریبکاری معرفی و نسبت به خطر آنان برای جامعه
اسلامی هشدار داده است، زیرا نفاق و دورویی مهمترین عاملی است که هر نهضتی
را سرنگون، و هر اصلاحی را تباه میکند و هر پیشرفتی را متوقف میسازد.
بدین لحاظ قرآن کریم درباره تشکیل نیرو و تنظیم سپاه برای مبارزه با
دشمنان آشکار تنها چند آیه آورده ولی هنگام سخن از نفاق،آیات بسیاری را به
آن اختصاص داده است و این نکته را خاطر نشان میسازد که مؤثرترین حربه
برای ایجاد شکست د رجبهه جنگ عامل نفاق میباشد و چنانچه مزاج جامعه از
این بیماری مهلک پاک گردد قویترین نیروی پیروزی را در بر دارد، گر چه تعداد
جنگجویان و ساز و برگ نظامی آن اندک و محدود باشد. هر مصیبت و بلایی را که
لشگریان اسلام در جنگهای احد و حنین متحمل شدند فقط به خاطر کارشکنی و
نفاق بود و به طور کلی در تاریخ مبارزهحق و باطل که سابقهدیرینةآن از
زمان پیدایش شهوات و برخورد تمایلات است. برای تحقیر حق با وجود کثرت قوای
آن، و تحکیم باطل با کمی نیرویش، عاملی قویتر از فتنهانگیزی و کارشکنی در
میان پیروان حق به چشم نمیخورد. این عامل ویرانگر به هر جا برسد صفهای
منظم را پراکنده، دلهای گرم و خروشان را سردو ناامید، و تصمیمها را سست
میگرداند. سایه کثیف و سنگین همین عامل بر سر مسلمانان امروز گسترده شده و
آنان را از پیشروی در همه صحنههای زندگی نه تنها باز داشته که عقب رانده
است. بدین جهت است که قرآن کریم چنان زبان نکوهشی درباره منافقان سست
عنصر گشوده که هرگز درحق کافران چنین نیاورده است. اوصاف زننده و پلیدی که
برای آنان ذکر میکند نظیرش درمیان بتپرستان هم نیست.
در عهد رسول اکرم (ص) هر جا که پای تفرقهافکنی و نفاق به میان میآمد،
قرآن بلافاصله متعرض احوال منافقان میشد و نیات پلیدشان را آشکار میساخت،
تا آنکه سوره توبه نازل شد و با اسلوب و روش خاصی اصناف و انواع آنان و
خرابکاریهایشان را مشروحاً بیان کرد.
قرآن در ضمن سرگذشتهایی که از جنگهای حق و باطل نقل میکند بیشتر سعی دارد
تا نقشههای گوناگون منافقان را که بامهارت طرح و با نیرنگهای فریبنده
میان مسلمانان پخش میگردند در سورههای متعدد مانند سوره نساء و آل عمران
و أنفال و توبه و احزاب و منافقون و محمد(ص) تبیین مینماید.
اینک به همراه خواننده گرامی بر آیات سورههای مزبور مروری گذار مینماییم
تا همگی در پرتو راهنمایی پروردگار متعال راه سعادت خود را بیابیم و
آماده تلاش برا ی زدودن موانع رشد و مقابله با تکامل فساد باشیم.
در سوره نساء کارشکنی به صورت اهمال، در اجابت فرمان جنگ آمده که «
منافقان » در این باره سستی میکردند و دیگران را هم به سستی وامیداشتند.
خداوند میفرماید: « و همانا گروهی از شما منافقند، به ظاهر دوست و د
رباطن دشمن شمایند به خبرهای مجعول هول انگیز شما را ترسان ساخته از جهاد
باز میدارند، و اگر به شما حادثه ناگواری رسد، آن منافق مردم، به طریق
شماتت گویند خدا ما را مورد لطف قرار داد و از این حادثه که آنها را به
کشتن داد محفوظ داشت، و اگر فضل خدا شامل حال شما گردد، گویی میان شما و
آنان ابداً دوستی نیست( تا نفع شما را نفع خود دانند ) گویند ای کاش ما نیز
با آنها به جهاد رفته بودیم تا به نعمت فتج و غنیمت بسیاری که نصیب آنان
شد بهره فراوان میبردیم .
برخی از منافقان گرچه فعالیت و جنبشی به هنگام بروز جنگ از خود ظاهر
میساختند، ولی تنها به علت بهرهبرداری مادی آن بوده و هرگز ایمان قلبی و
انگیزه باطنی نداشتند تا جان خود را در راه فداکاری از دست بدهند.
بنابراین، اینان را باید از میان سپاه مسلمین بیرون راند و محیط جنگاوران
شیر دل و با صفا را از آلودگیشان پاک ساخت و برای خنثی نمودن تأثیر فکری
آنان و اینکه مادیات در نظر سربازان مهم جلوه نکند، آنان را به بهرههای
معنوی و مزایایی که د ردنیا و آخرت در پرتو رضای پروردگار به دست خواهند
آورد متوجه ساخت.
قرآن کریم دراینباره میفرماید: « مؤمنان باید در راه خدا با آنا که حیات
مادی دنیا را بر آخرت گزیدند جهاد کنند، و هر کس د رجهاد به راه خدا کشته
شود یا فاتح گردد زود باشد که او را در بهشت ابدی اجری عظیم دهیم. »
با ذکر همین آیات از سوره نساء بسنده میشود. اکنون، آیات دیگری از سوره
آل عمران رامتذکر میگردیم: د رسورهآل عمران موضوع جنگ احد و شدایدی که به
واسطه آن گریبانگیر مسلمانان شد مطرح گردیده است. در این غزوه دروغگویان و
شایعهسازان با شایع کردن رحلت پیامبر اکرم(ص) جنگ روانی به راه
انداختند، و این شایعه گرچه اثر سوء گذاشت و شکافی د رنیروی جنگاوران
مسلمانان ایجاد کرد، لیکن اذهان مسلمین را به مرگ و معانی پویای آن و اینکه
همه جا ممکن است به سراغ انسان بیاید و زمان جنگ و صلح نمیشناسد، متوجه
ساخت و به آنان آموخت که سربازان نباید از شنیدن نام مرگ دچار وحشت و
نگرانی شوند و در تصمیم خود خللی وارد آورند. میفرماید: « محمد (ص) نیست
مگر پیامبری از جانب خدا که پیش از او نیز پیامبرانی بودند و از این جهان
در گذشتند، اگر او نیز درگذردشما باز به دین جاهلیت خود باز خواهید گشت؟ پس
هر که مرتد شود به خدا ضرری نخواهد رسید خود را به زیان انداخته، و هرکس
شکر نعمت دین گذارد و در اسلام پایدار بماند البته خداوند جزای نیک اعمال
به شکرگزاران عطا خواهد کرد. »و نیز درجای دیگری از همین سوره نوع دیگری از
کارشکنی و تفرفه اندازی را که د رقالب ابراز دلسوزی و تأسف بر سوگ شهدا
عنوان میشود بازگو میفرماید: « ای گرویدگان به دین اسلام شما بمانند آنان
که راه کفر و نفاق پیمودند نباشید، که گفتند اگر برادران و خویشان ما به
سفرنرفته یا به جنگ حاضر نمیشدند، به چنگ مرگ نمیافتادند. این آرزوهای
باطل را خدا حسرت دل آنان خواهد کرد خداست که زنده میگرداند و میمیراند
(به هر وقت و هر سبب که میخواهد.) »
بنابراین مسلمین را از این روش که کافران به آن معتقدند و هیچ گونه ارزش و
فضیلتی برای «شهادت» در راه خدا قائل نیستند باز میدارد، و در مقابل این
افکار مسموم پاسخ میدهد که: « بگو ای پیغمبر اگر در خانههای خود هم
میبودید باز آنان که سرنوشت آنها در قضای الهی کشته شدن است از خانه به
قتلگاه البته به پای خود بیرون میآمدند.»
پیغمبر عزیز ما با یاران معدود خود برای جنگ بدر بیرون میشد، منافقان به
روش استهزا میگفتند: اینان را دینشان مغرور ساخته است، و با این کلمات
یأسآور میخواستند مسلمانان را از مبارزه در راه خدا باز دارند، که
سرانجام نیز به پیروزی مسلمانان منجر شد. این تمسخرها همچنان از طرف
منافقان پلید ادامه داشت تا روزی که دستجات بسیاری از کفار به هم پیوستند و
برای نبرد با پیغمبر اسلام (ص) به سوی مدینه هجوم آوردند. پیغمبر (ص) با
آنان به جنگ پرداخت اما منافقان بیش از پیش شروع به کارشکنی کرده میگفتند:
خدا و پیغمبرش جز غرور (خلاف واقع) وعده دیگری به ما نمیدهند.
درسوره منافقین به دو نوع از بدترین انواع کارشکنیهای دورویان اشاره
میشود: یکی به هنگام نیاز شدید به اعانهمالی که باید برای مهاجران و
بازماندگان شهدا وصول شود، که این گروه پلید به مردم میگفتند هرگز به
اطرافیان پیغمبر (ص) کمک نکنید تا از دورش پراکنده شوند. در پاسخ این گفتار
شوم دورویان و منافقان قرآن میفرماید: « منابع ثروت آسمانها و زمین از
خداوند است، ولی منافقان نمیفهمند. »
سورهتوبه در اواخر سال نهم نازل شد، سالی که رسول خدا (ص) تمام مسلمانان
را برای جنگ با رومیان به تبوک بسیج کرد،باز درپایان همین سال بود که پسر
عمّ خود حضرت امیرالمؤمنین(ع) را به هنگام حج به مکه اعزام داشت تا اوایل
سوره توبه را برای مردم آن خطه تلاوت فرماید. با توجه به این حوادث و نیز
سایر رخدادهای مربوط به جامعه مسلمانان، میتوان گفت که سوره توبه ناظر
به دو هدف اساسی است:
الف. بیان موادی از قانون اساسی که آن را باید مسلمانان در روابط خود با
مشرکان و کافران رعایت کنند، کهک البته این قسمت د رآیات نخستین خود باز
گو شده است.
ب. احوال منافقین که در بسیج تبوک کارشکنیها و افکار پلیدشان و
فریبکاریهای خود را در سر راه مسلمانان قرار میدادند با بیان میفرماید، و
نیز وضعیت دشمنان را مشروحاً توضیح میدهد و اسرارشان را برملا میسازد.
در پایان میبینیم که پیغمبر (ص) را نیز از شرکت دادن آنان د رجنگ نهی
فرموده است و در جای دیگر آلودگی آنان را به بدیها و اعمال زشت معرفی نموده
است و به موجب همین انحراف از اجتماع اهل ایمان مطرودشان میداند:
( مردان و زنان منافق از همدیگر و طرفدار یکدیگرند، دست از نیکی کشیده،
مردم را به کاربد وامیدارند و از نیکوکاری منع میکنند، و چون خدا را
فراموش کردند خدا نیز آنها رافراموش کرد و به خود واگذاشت تا از هر سعادت
محروم شوند) که در حقیقت بدترین زشتکاران عالم همان منافقانند.»
سوره توبه نه تنها از سخنان تبلیغاتی پوچ و صفات پلید آنان، بلکه از
توطئه تبهکارانه آنها که با به وجود آوردن جایگاه فساد به نام مسجد انجام
گرفت پرده برداشت، و مسلمانان را آگاه ساخت که آنجا برای تقویت افکار ضد
اسلامی ساخته شده و حتی پناهندگان خارجی که بر ضد مسلمین استمداد
میطلبیدند به آنجا روی میآوردند.
ابو عامر تبهکار مردی از قبیه خزرج پیش از هجرت پیامبر اکرم (ص) به مدینه،
به کسوت راهبان و عباد درآمد و ابوعامر راهب لقب گرفت. او اوصاف پیغمبر
آینده را از متون تورات و انجیل به دست آورده، برای مردم در اینباره سخن
میگفت، ولی همینکه رسول اکرم(ص) به مدینه قدم نهاد، یکباره بنای دشمنی با
آن حضرت گذاشت. او برای تحریک کفار به مکه سفرکرد و جنگ احد را بر پا کرد
که بر اثر آن مسلمانان شدیداً ضربه دیدند. یکی از کارهای این شیاد در جنگ
احد آن بود که دستور داد گودالهایی در میدان جنگ حفر نمایند تا سربازان
اسلام به درون آنها افتاده، غافلگیرشان کنند حتی شخص نبی اکرم(ص) در یکی از
این گودالها پایش فرو رفت و دندانش شکست و سر مبارکش نیز مجروح شد.
ابوعامر دوستان و همکاران خود را در اول کارزار تشویق میکرد تا به گروه
مشرکان بپیوندند و پیوسته در میان قبایل میگشت و همه را به اغتشاش علیه
رسول خدا (ص) بر میانگیخت. وی در پایان به دربار روم رفت و از آنها بر
علیه پیغمبر اسلام(ص) درخواست مساعدت نمود و سلطان روم او را مطمئن ساخت که
به یاریش خواهد شتافت. از اینرو به یاران خود (منافقین) دستور داد تا
جایگاهی ترتیب دهند که هرگاه سپاه سنگین روم به جانب آنان حرکت کرد به
آسانی بتواند درمیان مسلمین راه باز کند.
از این پس منافقین با الهام از کمکهای بیگانه به فکر تأسیس مسجدی در
نزدیکی مسجد قبا افتادند که پس از اتمام آن از رسول خدا (ص) درخواست نمودند
که برای ادای نماز به آنجا تشریف ببرند، و اظهار میداشتند که این مسجد را
به خاطر بینوایان بنا کرده و سوگند میخورند که جز خیر و خدمت مقصود دیگری
ندارند و حال آنکه خدا بر دروغشان گواهی میدهد.
آنان تصمیم داشتند به وسیله حضور پیامبر گرامی اسلام مردم را به سوی آن
مسجد بکشانند و آنگاه مرموزانه و خائنانه به اضلال و گمراه نمودن آنان
بپردازند و دلهایشان را از ایمان به رسول خدا تهی کنند.
هنگامی که نبی اکرم (ص) از جنگ تبوک بازگشت و تصمیم گرفت که با درخواست
آنان موافقت نماید، چهار آیه از سوره توبه نازل شد و پبغمبر (ص) دریافت که
منافقین پلید با چه نیتهای ناپاکی بنای آن مسجد را به اتمام رساندهاند.
سپس دستور داد تا مسجد بزهکاران را ویران سازند و این است سرندشت هر جایگاه
فاسد از نظر اسلام، حتی اگر به نام مسجد هم باشد، که ایجاد چنین جایگاههای
فساد از برنامههای استعمارگران است به منظور مقابله و ستیز با اسلام، با
همکاری منافقین و مزدورانشان در کشورهای اسلامی.
در صدر اسلام منافقین بر لانه فسادشان پوشش مسجد و عبادت را میافکندند
ولی در زمان معاصر استعمارطلبان به وسیلهایادی مزدور خود با آذین دانش و
فرهنگ و تمدن و هنر و بهبودی و اصلاح اقتصاد و ثروت و بالاخره به صورت
پیمانهای نظامی که به اصطلاح آنان سبب نگهداری کشورهای اسلامی از انقلاب و
اغتشاش میشود، به تأسیس و ایجاد مراکز فساد میپردازند تا اسلام را تضعیف
کنند و از بین ببرند.
صنعتی که هماکنون در جهان مسلمانان رخ نموده و آنان را به آغوش زورمندان
قلدر کشانیده، یک واقعیت تلخی است که تنها به ظاهر قیافهانسانی و حق به
جانب دارد، و بیتردید این ظاهرهای آراسته سرپوشی برای منابع فسادند که
همگی دنبالهرو همان منافقین صدر اسلام و ابوعامر راهبند، و گردانندگان این
صحنههای شیطانی بازماندگان اویند، آنان که تأسیسات موهوم خود را در رهگذر
سیل بر پا داشتهاند و بالاخره روزی سرنگون خواهند شد.
|
|
|
|
|
|
|